حاضری شش صبح :)

ساخت وبلاگ
چشماتو میبندی تا برق نگین انگشتر یارِشو نبینی گوشاتو میگیری تا دوسِت دارم هاش به دیگری رو نشنوی بغض میکنی تا تارشَن دیدت! دستاتو روی لبات فشار میدی تا بتونی هق هقِتو خفه کنی زانو می زنی تا لرزش زانوهات رسوات نکنه! ولی خبر نداری که قیافه ی زارت حاضری شش صبح :)...
ما را در سایت حاضری شش صبح :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4noboy3 بازدید : 147 تاريخ : جمعه 22 ارديبهشت 1396 ساعت: 0:00

پروانه چرخید  چرخید و چرخید تا بال هاش زیر نور خورشید بدرخشه تا بدرخشه و دل گل و بلرزونه ولی پروانه بیچاره نمی دونست که گل دل نداره ! وتمام این تلاش ها بیهوده بود... داریوش:دردی که با عشق اومده با مرگ میتونه بره پ.ن:انقدر ذهنم درگیر هس که یادم حاضری شش صبح :)...
ما را در سایت حاضری شش صبح :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4noboy3 بازدید : 169 تاريخ : جمعه 22 ارديبهشت 1396 ساعت: 0:00

 گاهی اونقدر این خاطره نوشتن ها به مزاجم خوش میاد که برای یه مدت طولانی روزنوشت هامو مینویسم ولی گاهی عجیب دل زده میشم و بیخیال تمام روزنوشته هام میشم و میشینم در خفا تک تکشونو میخونم آخر سر هم آتیششون میزنم وای که چقدر لذت بخشه.نمی دونی که چقدر لذت حاضری شش صبح :)...
ما را در سایت حاضری شش صبح :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4noboy3 بازدید : 159 تاريخ : جمعه 22 ارديبهشت 1396 ساعت: 0:00

 از قدیم گفتن انسان با امید زنده اس اصلا می دونی ما چند نوع امید داریم؟ یکی که امید جان خودمونه ! همون پسره همسایه روبه روییه ... چه بَرو رویی هم داره.ماشالله ... اصلا کل کوچه یه امید می گن صد تا امید از دهنشون میریزه ... (بی حیا ، اول امید خدا بعد حاضری شش صبح :)...
ما را در سایت حاضری شش صبح :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4noboy3 بازدید : 120 تاريخ : جمعه 22 ارديبهشت 1396 ساعت: 0:00

_ داداشی میشه یکم تند تر بری ؟ دوباره به ساعت مچی اَش نگاهی انداخت  و گفت : _ داداشی آروم تر برو داداش کلافه تر از خواهرش سری تکون داد و نفسشو با صدا بیرون فرستاد میثم_رسیدیم پیاده شو _ داداش میترسم . من نمی خوام ... نمی خوام اونو ... بقیه ح حاضری شش صبح :)...
ما را در سایت حاضری شش صبح :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4noboy3 بازدید : 138 تاريخ : جمعه 22 ارديبهشت 1396 ساعت: 0:00